به گزارش فرهنگ نیوز، شهید امیر حاج امینی بیسیم چی گردان انصار از لشگر27 محمد رسول الله (ص) است. این عکس ها در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ ودر کربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی گرفته شده است.
برادر شهید آرامیگفت: مجید یکی از دوستانش را پیش مادر آورد و او گفت: من دو شب پیش خواب دیدم توی مسجد امام حسن (ع)محل ما روی یک کاشیکاری نوشته شده «شهید مجید آرامی»، بعد مجید هم این را به عنوان برگه عبور از مادر گرفت.
در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند از قبل سیمایشان روحانی و نورانی می شد و هر بی طرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است.
ادامه مطلب ...شهید محمد آزاد
اى تشنگانى که به دنبال آب زلال شهادت مىروید! تا سیراب نشدهاید بازمگردید. و چگونه زیستن و چگونه مردن را در معنویت بیابید. معنویتى که در آن شهادت، یک هجرت است، به سوى (الله). بلى خدایا! چگونه زیستن و چگونه مردن را در معنویت، به همهى ما عطا کن.
———————————–
شهید محمدناصر ناصری
پدر و مادر عزیزم! اگر شما مىخواستید که من براى شما خدمت کنم ولى وقت نداشتم. و زحمت زیاد کشیدید تا من درس بخوانم و در آینده به شما هم کمک کنم. ولى من در این موقع، به نداى حسین زمان لبیک مىگویم. من و ما به جبهه، و براى دفاع مىرویم تا دیگر برادران و خواهران بتوانند به راحتى درس بخوانند. من مىروم تا به مقام شهادت برسم.
———————————–
بسم الله را گفته و نگفته شروع کردم به خوردن .
حاجی داشت حرف می زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می کرد.
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عبادیان کرد و پرسید : عبادی ! بچه ها شام چی داشتن؟ همینو. واقعاً ؟ جون حاجی ؟
نگاهش را دزدید و گفت : تُن رو فردا ظهر می دیم .
حاجی قاشق را برگرداند . غذا در گلویم گیر کرد
حاجی جون به خدا فردا ظهر بهشون می دیم
حاجی همین طور که کنار می کشید گفت : به خدا منم فردا ظهر می خورم .
عشق او به خانم صدیقه طاهره(سلام الله علیها)بیشتر از این حرفها بود که به زبان بیاید،یا قابل وصف باشد.یک بار بین بچه ها گفت:دوست دارم با خون گلوم،اسم مقدس مادرم رو بنویسم.
به هم نگاه کردیم.نگاه بعضی ها تعجب زده بود.اینکه می خواست با خون گلویش بنویسد،جای سوال داشت.
همین را هم ازش پرسیدم.قیافه اش محزون شد.گفت:یک صحنه از روز عاشورا همیشه قلب منو آتیش می زنه.
با شنیدن اسم عاشورا........
شهید محمد ابراهیم همت به روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. محمد ابراهیم درسایه محبّتهای پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوقالعادهای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای میکرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سورهه ای کوچک را نیز حفظ کند.
ادامه مطلب ...
جناب شیخ در دیداری که با حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی داشته تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است که:
« در ایام جوانی ( حدود ۲۳ سالگی ) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: « رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم:
« خدایا! من این گناه را برای تو ترک میکنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»»
آنگاه دلیرانه، همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت میکند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد. این کف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد. دیده برزخی او باز میشود و آن چه را که دیگران نمیدیدند و نمی شنیدند، میبیند و میشنود. به طوری که چون از خانه خود بیرون میآید، بعضی از افراد را بهصورت واقعی خود میبیند و برخی اسرار برای او کشف میشود.
ادامه مطلب ...یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت.در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همینجا کار دارم.
این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت زده کرد. پرسیدم چه کاری دارید که بعدا انجام دهیم. گفت می خواهم کمی پرتقال بخرم . گفتم اجازه بدهید یکی از محافظان بخرد. گفت: خودم باید بخرم تا بی واسطه در جریان تلاش مردم، وضع خرید و فروش، قیمت جنس، نگاه و احساسات فروشنده نسبت به کارکرد و سود و زیانش باشم. ضمناً می خواهم با انجام این نوع کار های شخصی، وظیفه ام از یادم نرود.
خدایا هنگامی که شیپور جنگ طنین انداز میشود ، قلب من شکفته شده به هیجان در میآید –زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص میکند ، جنگ بهترین محک برای فدائیان از جان گذشته است ، در جنگ همه ی شعار های میان تهی ، همه ی ادعاها ی پوچ ، همه ی خود نمایی ها و غرور ها و خو خود خواهی ها فرو میریزد در جنگ حیات با شرف مبادله میشود در جنگ مرد خدا می تواند با قربان کردن جان خود ، ایمان خویش را به بخدا و به هدف اثبات کند .
ای خدای بزرگ تو را شکر میکنم که در خلال جنگهای گذشته ، ایمان و فداکاری مومنین را ظاهر کردی و مدعیان دروغین انقلاب و عربده کشان پوشالی را رسوانمودی .
شهید مصطفی چمران
حضرت آیت الله بهجت(ره):
کرارا پرسیده اند چه ذکری بگوییم:گفته ام،از قلبت سوال کن،حضور قلب در کدام ذکر بیشتر داری،آن را ملتزم باش.
منبع:نسخه های شفا بخش
از چیزهایى که براى برآمدن حاجت دنیایى و آخرتى، اجازه نمىخواهد و آثار هم دارد، و آیت الله کشمیری در موارد مختلف به افراد مىفرمودند سه چیز است:
اول: ذکر استغفار؛ استغفراللَّه ربى و اتوب الیه.
دوم: ذکر صلوات؛ اللّهم صل على محمّد و آل محمّد.
سوم: صدقه دادن.
منبع: نسخه های شفا بخش
آگاهی و شناخت بالا ی ایشان در مسائل سیاسی-اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیرو تصمیمگیریهایش دقت نظر داشت. ضمن قاطعیت در کار،بر دلها فرماندهی میکرد و همراده در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل ،درسختترین شرایط،کسی او را تنها نمیگذاشت. امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود،به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی،در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر،نظافت محیط،شستن ظروف و...با پرسنل تحت امر همراهی میکرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها،از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث مینمود. حاج احمد نسبت به شهداوخانوادههای محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا میرفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانوادههای این عزیزان تلاش میکرد در غم فراق همرزمانش میسوخت و نقل میکنند:«هنگامی که برمزار شهید جهان آرا حاضر میشد،آن چان از خود بیخود میشد که با ساعتها بیوقفه اشک میریخت و با روح بلند او نجوا میکرد.
ادامه مطلب ...ناخن ها را در روز جمعه گرفتن هر دردی را بر طرف می کند،و در روز پنجشنبه گرفتن روزی را ریزان می سازد.
ناخن گرفتن از بزرگترین بیماریها جلوگیری می نماید و باعث رسیدن روزی می گردد.
امیر مومنان فرمود:رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم ما را امر فرمود که چهار چیز را در خاک پنهان کنیم:مو و ناخن و دندان و خون.
منابع:
طب الائمه 138
تحف العقول101
خصال1/251
حضرت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) فرمودند:
یکى از عجائب مصنوعات و مخلوقات الهى خفاش است و.....
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) بر زنیکه آتش تنور روشن کرده بود و نان مى پخت گذشتند. این زن طفلى داشت که پهلوى خود نشانیده بود.
همینکه چشمش به آن حضرت افتاد عرض کرد: یا رسول الله شنیده ام که شما فرموده اید: ان الله ارحم بعبده من الوالده بولدها
یعنى خداوند مهربان تر است به بنده خود از مادر نسبت به فرزند خود.آیا راست است؟ گفت: بلى.
زن عرض کرد: مادر طفل خود را در این تنور نمى اندازد خدا چگونه بنده خود را به جهنم مى برد؟
خداوند سه چیز را در سه چیز پنهان کرده:
اول: ولى و دوست خودش را در خلق پنهان کرده که کسى به دیگرى اهانت نکند، به نظر پستى و حقارت به دیگرى ننگرد از ترس اینکه نکند ولى خدا باشد، براى حفظ آبروى همین شخص ولى خودش را پنهان داشته.
وقتى خاتم پیامبران (صلى الله علیه و آله و سلم) بر عده اى از اصحاب گذشتند، دیدند درباره ذات خدا سخن مى گویند، چنان غضب بر آن حضرت مستولى شد که صورت مبارکش سرخ گردید و آنها را در تکلم کردن در ذات بى مثال منع کرده و فرمود: لا تکلموا فى ذات الله فانه لا یزیدکم الا تحیرا