بسم الله را گفته و نگفته شروع کردم به خوردن .
حاجی داشت حرف می زد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی می کرد.
هنوز قاشق اول را نخورده ، رو به عبادیان کرد و پرسید : عبادی ! بچه ها شام چی داشتن؟ همینو. واقعاً ؟ جون حاجی ؟
نگاهش را دزدید و گفت : تُن رو فردا ظهر می دیم .
حاجی قاشق را برگرداند . غذا در گلویم گیر کرد
حاجی جون به خدا فردا ظهر بهشون می دیم
حاجی همین طور که کنار می کشید گفت : به خدا منم فردا ظهر می خورم .
شهید محمد ابراهیم همت به روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. محمد ابراهیم درسایه محبّتهای پدر ومادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوقالعادهای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با کار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجه ای میکرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سورهه ای کوچک را نیز حفظ کند.
ادامه مطلب ...