-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اردیبهشت 1393 09:46
با سلام وبلاگ ستارگانی از ملکوت به آدرس جدید ( www.5aleaba.blogfa.com ) انتقال یافت. منتظر نظرات ارزشمند شما عزیزان هستم.
-
دانلود کنید
پنجشنبه 15 اسفند 1392 20:59
نقل خاطراتی شنیدنی از عنایات شهیدان به جوانان، .......(دانلود کنید) سخنرانی شهید محمد ابراهیم همت با موضوع «همه کارهایمان برای خدا باشد» (دانلود کنید)
-
دانلود مداحی شهید علمدار
پنجشنبه 15 اسفند 1392 19:59
ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود (دانلود کنید) ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود احوال ما با حالت نی هم صدا بود ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد این نامرادی شیوه مردم نمی شد ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد در جبهه یا زهرا(س) مرا بر باد می داد امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم حال و هوای لحظه های جنگ دارم فرسنگها دورم ز...
-
غیبت
چهارشنبه 14 اسفند 1392 19:57
شهید سید محمد ابراهیمی : به شدت از غیبت بدش می آمد. هر وقت اسم یکی از بچه ها را می آوردیم، مثلا می گفتیم:" حسین" می گفت:" حسین اینجا هست یا نه؟" نمی گذاشت کوچکترین حرفی در مورد کسی که پیش ما نیست بزنیم. چنان ما را عادت داده بود که حاضر نبودیم یک کلام غیبت کنیم.
-
محرم
چهارشنبه 14 اسفند 1392 19:50
می دانم که جمع تان جمع است، و شمع انجمن تان، حسین! لازم نیست به ما فخر بفروشید. ما خود، به مقام والای شما واقفیم. فقط یادتان باشد محرم های این دنیا را. یادتان باشد که روزگاری، در همین ایام، کنار ما بودید و با ما سینه می زدید. شوق بعد از عزای تان را کنار ما بودید. لااقل سربند «یاحسین» یکی تان را که ما بسته ایم. یادتان...
-
قبر شماره 42
دوشنبه 12 اسفند 1392 14:59
مهرداد خواجوی گَوَنی سال 1348 در تهران متولد شد. پدرش «احمد» از اهالی گلباف (شهری از توابع کرمان) بود. وی در سال 1359، به کرمان مراجعت کرد. مهرداد به سال 1362، راهی حوزه علمیه کرمان شد. مهرداد در اواخر همان سال با وجود تمام مخالفت ها عازم جبهه شد و در آغاز ورود، به واحد اطلاعات عملیات لشکر «ثارالله (ع)»،پیوست. مهرداد،...
-
نامه ای از نفر اول کنکور 64
چهارشنبه 7 اسفند 1392 13:54
آنچه می خوانید متن نامه ایست از شهید احمدرضا احدی دارنده ی رتبه ی نخست کنکور پزشکی سال 64 ، که ساعتی قبل از شهادت نوشته شده است. «بسم رب الشهدء و الصدیقین» چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره ، قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ، یعنی آتش ، یعنی گریز به هرجا ، به هر جا که اینجا...
-
خداحافظ رفیق
چهارشنبه 7 اسفند 1392 13:36
به روم نیار بی معرفتیامو ، راهمو گم کردم ، نیتم خرید متاع دنیا و آرایش گناه از اون برج بلند شهربود، منتهی چون مسیر طرح ترافیک بود ، میانبر زدم و راه و گم کردم ، تو کوچه باریک پایین شهر یه پیرمرد با یه کیسه مچاله برام دست تکون داد ، صدای ضبطو کم کردم و سوارش کردم پیش دستی کرد و سلام کرد. نگاهش نافذ ، صداش خسته ، دستاش...
-
خاطرهای از رهبر انقلاب در خصوص شهید کاظمی
سهشنبه 6 اسفند 1392 14:14
دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم:یکی اینکه دعا کنید من رو سفید بشوم،دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم.گفتم شماها واقعا حیف است بمیرید.شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید،نباید بمیرید.شماها همه تان باید شهید شوید.ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد.بعد گفتم آن روزی که...
-
شلمچه و دیدار یار با شهدا
چهارشنبه 30 بهمن 1392 20:50
شهیدان که در آسمان ها که در همین خیابان های گرفتار همچون عابرانی نورانی هر روز از کنار ما می گذرند و صدای خدا را نمی شنویم : .« و لا تَحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل الله أمواتاً ... » ما ، امّا با عینک های دودی و غفلت های عمودی شب های جمعه به قبرستان ها می رویم و شهیدان برای ما فاتحه می خوانند ! و ما دوباره بر می گردیم به...
-
دل نوشته ای زیبا با شهدا
چهارشنبه 30 بهمن 1392 20:22
گناه من نیست من، نمیشناسمت. باور کن! بهانه نیست. حرف، حرف دل است. شاید از دلی غافل. گاهی، آن هم به بهانهای، نامت را شنیدهام. سوسو زنان به هر سو، چشم دوختم تا نوری از وجودت را دریابم، تا چشمانم بیدار شود. میگویند: شجاعت، شرمنده شمایل شما بوده. مروت، درمانده مردانگیهاتان و «خوبیها» وامدار خوبیهاتان. کجا رفتهاید؟!...
-
وصیتنامه شهید جعفر آرتیمانی
چهارشنبه 30 بهمن 1392 18:58
امام شهیدان می گفت:این وصیتنامه هایی که این عزیزان (شهدا)می نویسندُ را مطالعه کنید.پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند.یک روز هم یکی از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید. صحیفه نورج15ص32 (وصیتنامه شهید) ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتی که شما را از عذاب دردناک آخرت نجات [یابید] دلالت کنم و آن تجارت...
-
حق همسایگی
سهشنبه 29 بهمن 1392 22:31
-
شهید علیرضا موحد دانش
سهشنبه 29 بهمن 1392 19:17
شهید موحد دانش یکی از خاطراتش را برای یکی از همرزمانش اینگونه تعریف کرده است: بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: «پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبهات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم...» مشغول دعا و در خواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید...
-
دیدگاه شهید آوینی در خصوص شهدا
دوشنبه 28 بهمن 1392 23:38
-
شمع بیت المال
دوشنبه 28 بهمن 1392 22:36
-
دل نوشته های عارفانه از شهید دکتر مصطفی چمران
شنبه 26 بهمن 1392 20:11
جایی برای تنهایی درد دل آدمی را بیدار میکند، روح را صفا میدهد، غرور و خود خواهی را نابود میکند. نخوت و فراموشی را از بین میبرد، انسان را متوجه وجود خود میکند. انسان گاه گاهی خود را فراموش میکند، فراموش میکند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است، فراموش میکند که...
-
شهید محمود کاوه
شنبه 26 بهمن 1392 19:44
نیروهای دشمن و نیروهای ضد انقلاب دست به دست هم داده بودند و هم زمان آتش شدیدی می ریختند..از طرفی هم بالگردهای توپ دارشان ما را از بالا گرفته بودند زیر آتش. کاوه گاهی با وسواس خاصی دوربین میکشید روی مواضع دشمن،گاهی هم از طریق بیسیم با علی قمی صحبت میکردو وضع دقیق نیروها را جویا میشد. بعد از نماز ظهر تصمیمی گرفت که...
-
راز رسیدن به شهادت از دیدگاه شهید باقری
شنبه 26 بهمن 1392 14:07
خاطره اول: داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم،دستی به شانه ام زد.سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت:(علی حیفه تا موقعی که جنگه ،شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه .باید یه کاری بکنیم.)گفتم:مثلا چه کاری کنیم؟ گفت:دو تا کار،<<اول خلوص،دوم سعی و تلاش.>> یاد همه شهدا بخیر خاطره دوم:فرمانده های...
-
بردن شهید به کربلا
پنجشنبه 24 بهمن 1392 19:01
پدر شهید غلامرضا زمانیان نقل میکردکه:قبل از عملیات بدر شهید جلو من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت :نگاه کنید دیگر این جسم را نخواهید دید. همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد :دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ درب منزل می دویدم تا اگر او برگشته باشد اولین کسی باشم که او را می بینم.تا اینکه...
-
شهید بهنام محمدی
سهشنبه 22 بهمن 1392 19:08
مادر شهید «بهنام محمدی» گفت: بهنام به این اعتقاد داشت که مادرها نباید بچههایشان را لوس تربیت کنند و باید آنها را مرد جنگ بار بیاورند؛ دوستان شهید محمدی میگفتند «وقتی عراقیها زنان و مردان را به اسارت میبردند، بهنام از شدت ناراحتی زمین را میکند و میگفت خدایا کمک کن تا همه دشمنان را به رگبار ببندم». وی خاطرنشان...
-
شهید عزیز اللهی و ملاقات با امام
سهشنبه 22 بهمن 1392 17:56
بنا بر نقل سرویس دفاع مقدس «تابناک»: دانش آموز شهید «مهرداد عزیزاللهی» در مهرماه سال 1346 در شهر اصفهان در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در کنار برادر خویش مسعود که او نیز به فیض شهادت نایل شده، سپری کرد. تحصیلات راهنمایی را به پایان نرسانده بود که با جثهای کوچک ولی روحی بلند و شجاعتی وصف ناپذیر به...
-
شهید باکری و توکل بر خدا
سهشنبه 22 بهمن 1392 17:15
قبل از عملیات بدر بود . یکی – دو روز مانده بود به عملیات. بهش گفتم « این عملیات کارت خیلی سخته ها!» گفت« چطور ؟» گفتم« آخه این اولین عملیاتیه که حمید کنارت نیست.باید تنهایی فرماندهی کنی.» گفت « حمید نیست ، خداش که هست.» شهیدان مهدی و حمید باکری،شهید همت
-
احساس تکلیف و عشق به اسلام
سهشنبه 22 بهمن 1392 17:00
دکتر چهل وپنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خانه. عصر نشده، گفت « بابا ! من حوصله م سر رفته .» گفتم « چی کار کنم بابا ؟ » گفت « منو ببر سپاه ، بچه هارو ببینم .» بردمش . تا ده شب خبری نشد ازش . ساعت ده تلفن کرد ، گفت « من اهوازم . بی زحمت داروها مو بدید یکی برام بیاره .» شادی روح شهید حاج حسین خرازی صلوات منبع:کتاب...
-
وصایای شهید حاج حسین خرازی
دوشنبه 21 بهمن 1392 23:36
وصیتنامه اول: از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است. اول میخواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا میخواهم که ادامهدهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین...
-
خواب صادقه
شنبه 19 بهمن 1392 19:11
نوبتش شده بود. بیدارش که کردند تا برود برای نگهبانی، شروع کرد به داد و بیداد. بیچاره حمید کلی جا خورد. آرامتر که شد، از حمید معذرتخواهی کرد. گفت خواب امام حسین را میدیده. میخواسته با امام حسین صحبت کند که حمید صدایش زده. بلند شد، وضو گرفت و رفت سر پست. * * * دم صبح بود که صدای تیراندازی آمد. همه بلند شدند و ریختند...
-
گناه بزرگی کردم که به این مجلس آمدم
شنبه 19 بهمن 1392 18:51
یک وقتی علی به جلسه ای رفته بود که تمام وزرا در آن حضور داشتند. وقتی همه سخنرانی کردند و نوبت به علی رسید، به او گفتند: "تو یک چیزی بگو. " او گفته بود: "من نمی توانم چیزی بگویم، چون شرکت در این مجلس برای من خیلی گران تمام شد.گناه بزرگی کردم که به این مجلس آمدم، چون مگر ما مسلمان نیستیم؟اول که داخل مجلس...
-
یاور درماندگان
شنبه 19 بهمن 1392 18:22
یکی از دوستان شهید بابایی میگفت: به خاطر دارم مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور از خیابان سعدی قزوین بودم که ناگهان عباس را دیدم. او معلولی را که از هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بر دوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچهای نازک بر سر کشیده بود. من او را شناختم و با این گمان که خدای ناکرده برای بستگان...
-
احساس پاک
جمعه 18 بهمن 1392 17:52
-
خاطراتی از شهدا
پنجشنبه 17 بهمن 1392 10:02
از تورنتو تا جبهه... امدادگر ِ امدادگر... ماشینش را فروخت ... پا به پای مادر... پای درس شهید... فرصتی که با قرآن زنده شد ... نو عروس ... سرباز پرور ... سرو ایستاده ... رنج خود و آسایش دیگران... 11 گریه برای حسین علیه السلام ... درسی از شهید... مسئولیت انقلاب ... دل دریایی حسن ... منبع:وبلاگ خاکریز خاطرات